معنی واحد سنجش دما
حل جدول
کلوین، فارنهایت، سلسیوس
یکای سنجش دما
کلوین
واحد مقیاس دما
سانتیگراد
واحد سنجش شارمغناطیسی
وبر
واحد سنجش توان
وات
واحد سنجش طول
متر، کیلومتر
واحد سنجش مایعات
لیتر
واحد سنجش وزن
کیلو، گرم، من، تن، مثقال، اونس، سیر، چارک
واحد سنجش کمان
رادیان
واحد سنجش طلا
عیار
واحد سنجش الماس
قیراط
واحد سنجش جرم
کیلوگرم
واحد سنجش گرما
کالری
واحد سنجش سطح
ار
لغت نامه دهخدا
دما. [دَ] (اِ) دم و نفس. (انجمن آرا) (از آنندراج) (لغت محلی شوشتر) (برهان) (ناظم الاطباء). قطع. ربو. نفس. نسمه. (یادداشت مؤلف). || بهر. نهج. نهیج. تتابع نفس. حشا. (یادداشت مؤلف): و آنچه به شُش رود از وی، دما و ضیق النفس و سرفه ٔ تر و سل تولد کند. (ذخیره ٔخوارزمشاهی). انهاج، دما برآوردن. (المصادر زوزنی).دما برافکندن. (تاج المصادر بیهقی). تحشیه، دما بر کسی برافکندن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).نهج، دما برافتادن. ابتهار؛ دما برافتادن. (تاج المصادر بیهقی). بهر؛ دما برافکندن. (المصادر زوزنی).
معادل ابجد
477